دخمله مامانی این عروسکش رو خیلی دوس داره اسمش هم دیدیله(چرچیل) همیشه ازم میپرسه بابای دیدیل کیه؟ بهش میگم مامانی عروسکا که بابا ندارن میگه خب بیا واسش بابا بخریم امشب همسایه بغلیمون اومده بود پول شارژ رو بده شکیبا رفت در رو باز کرد و خیلی خوشحال اومد تو میگه مامانی بابای دیدیل پیدا سده بهش میگم کجاست؟ میگه پست دره بیا ببینس مثل دیدیله کتله(کچله) ...
صبح که از خواب پا میشم اول آفتاب پا میشم یه کمی ورزش میکنم تو باغچه نرمش میکنم صدا میزنم مامان جون چایی رو بریز تو فنجون وقتی چایی رو نوشیدم مامانو بابارو بوسیدم میرم به کودکستان خوشحال و شاد و خندان
نازدونه مامانی عاشق عروس و عروسی و داماد و این چیزاست دیروز رفته بغل داندا بهش میگه شما داماد شدی؟ داندا: نه دایی جون هنوز زوده شکیبا: داماد بشی ماشالا عدیدم ...
دیشب یه نیم ساعتی هیچ صدایی از طرف شکیبا نمیومد رفتم دیدم نشسته روی مبل دستش زیر چونشه به یه جا زل زده بهش میکنم چی کا میکنی عزیزم؟ میفرمایند : ای بابا دارم فچ میکنم ...