شکیبا جونیشکیبا جونی، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

شکیبا نفس من و بابایی

بدون عنوان

اینا دسته گلای جدیده شکیبا جونیه کیک داغ رو گذاشته بودم بالای کابینت رفته همین ط.ری داغ از وسطش کنده این یکی هم که داشته واسه عروسکش لب لو میزده ولی با لاک خیلی هم خوشحال بود که عروسکش خوشگل شده مخصوصا لباسش ...
19 تير 1392

بدون عنوان

آقا تو رو خدا یکی بیاد به من کمک کنه این دخملی من به هیچ زبونی نمیفهمه که روزه چیه؟ هی میاد زور چپون میخاد بهم خوراکی بده بهش میگم عزیزم من روزه ام نمیتونم چیزی بخورم با یه قیافه حق به جانب میگه : چه یبطی داره که روزه ای؟ اگه نخوری گسنت میشه دل پیته هم میگیری ببین من دارم میخورم  دلم چاق بشه کلی هم دیروز سر افطاری با هم کل کل کردیم هی میگفت پس کوش افطاری؟ این که صبونه ست   ...
19 تير 1392

بدون عنوان

با خاله منصوره رفته بودیم تره بار فروشی من داشتم پیاز میخریدم دیدم شکیبایی دو تا پیاز قرمز از تو پیازا آورده میگه مامانی اینا رو آوردم برو بده به مامان دون که پاش خوب بشه جریان از این قراره که مامانم  یه تیکه از کف پاش خیلی سفت شده چند بار دکتر رفته و هیچ نتیجه ای نگرفته  تا اینکه رفته از این دکترای طب سنتی بهش گفته پیاز سفید و پیاز قرمز رو رنده کن ببند کف پات تا خوب شی هرجایی گشتیم قرمزشو پیدا نکردیم ولی گل دخمل من پیدا کرد قربونش بره مامانش
19 تير 1392

بدون عنوان

ا مروز با خاله منصوره میخاستیم بریم خرید ده دقیقه ای توی حیاط شکیبا با نی نی طبقه پایینی بازی کرد و خسته که شده برگشته بهم میگه مامان جان من خسته شدم از این زندگی بهش میگم چرا؟ میگه آخه این چه حیاطیه ما داریم نه درختاش میوه داره نه یه مبلی داره تو حیاط من بشینم خسته نشم ...
19 تير 1392

بدون عنوان

شکیبای من خیلی به موسیقی علاقه داره همیشه با خودش ترانه میخونه با خواهرم رفته بودیم بیرون شکیبا داشت با خودش یه ترانه من درآوردی میخوند مریم بهش میگه چی میخونی خاله؟ میگه من نمیخونم که این آهنگ موبایلمه اگه میخای برات بلوتوث کنم
19 تير 1392