بدون عنوان
این روزا شکیبا یی هی ازم میپرسه من کوچولو بودم به این چی میگفتم به اون چی میگفتم بعضی چیزاشو که یادم میاد اینجا مینویسم چون حافظه درست حسابی ندارم
اولین کلمه ای که شکیبا جونی گفت بابا بود بعد مامان بعد داندا(دایی جون)
یه روز مستونی لباسای شکیبا رو پوشیده بودم که بریم خونه مامانم عسل مامانی تازه راه افتاده بود
دیدم رفته تو اتاقش کلاهش رو آورده میگه ماما کالا وای چقدر ذوق کردم
بقیه کلمه های فندقی:
مونه= مورچه
ابدیا= اسباب بازی
الیا= عروسکا
لقال= یخچال
عمولیا= عمو علی
ساله ساله= ساحل سایه( دختر عمو های فندقی)
بابادو= بابا جون
لخابا= رختخابا
مدیا= مداد رنگی
اندبایه= هندوانه
گاگا= انواع جارو
گالیمندو= خاله منصوره
لیبادا= لباسا
دبدال= شلوار تازگیا میگه سربال
تلویزیون= تیویلیدون
غاغذ= کاغذ
نقازی= نقاشی
شکلات= خیلی کوچولو بود میگفت گولو بعدش میگفت داغالوت
بغل= بالا
بیسکویت= بیویک
بستنی= بندی
نوشابه= نابدابدی
دیدیله= ستاره
انقوز= انگشت
اولین قصه ای که تعریف میکرد این بود
نیکی نه نیکی نه (یکی بود یکی نبود)
گیادا نه ( غیر از خدا هیچکس نبود)
دکیبا مامان و بابا دوست عادق ( شکیبا مامان و بابش دوسش داشتن عاشقش بودن)