شکیبا جونیشکیبا جونی، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

شکیبا نفس من و بابایی

بدون عنوان

1391/2/17 14:01
نویسنده : مامان مری
156 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز بعداز ظهر با کلی سرو کله زدن خوابوندمت تازه نیم ساعت بود که خوابیده بودی گوشیم زنگ خورد که اونم بدشانسی بالای سر شما بود بیدار شدی و شروع کردی به غر زدم که بریم دودویه(سرسره) به فاطمه زنگ زدم که میای بریم شکیبا رو ببریم بیرون گفت الان آرایشگام تا ٧ میام دنبالت

رفتیم اول من یه سری کاغذ برا کیک یزدی خریدم میخواستم قالب ژله هم بخرم که اینقدر گریه کردی که پشیمون شدم رفتیم با هم پارک یکم که بازی کردی گفتی بییم گونمون(خونمون)  باز شروع کردی به غر زدن که بییم( بریم)تموم مسیر رو گریه میکردی که از این ماشین بدم میاد منم اینقدر خجالت میکشیدم تا بالاخره رسیدیم خونه همین که از پله ها بالا اومدیم میگی بریم خونه مامان جون دیگه میخوستم سرمو بکوبم به دیوار

نمیدونم چرا چند روزیه اینقدر بهانه گیر شدی عزیز دل مامانی

موقع خوابیدنت هم که دهن منو صاف کردی تا خوابیدی

با همه بداخلاقیهات و غرغرزدنات عاشقتم

عزیز دل مامانی از خدا میخوام فقط صبر من زیاد بشه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)