بدون عنوان
نفس مامانی از امروز تصمیم گرفتم که برات وبلاگ بنویسم عزیزکم
میدونم مامان تنبلی هستم ولی سعی میکنم زود به زود آپ کنم
از اولش بگم عزیزکم
روز 25 اردیبهشت سال 88 وقتی posetive رو توی برگه آزمایشم دیدم از خوشحالی روی پام بند نبودم
اینقدر خوشحال بودم اولین کاری که کردم یه نماز شکر خوندم
این نه ماهی که شما توی شیکمم بودی نمیدونستم جنسیتت چیه
فقط یه بار سونوگرافی رفتم اونم برای سلامتی جنین
البته اینجا باید از خانوم دکترت خانم دکتر مهناز نوری هم خیلی خیلی تشکر کنم
وقتی یاد روزای بارداریم میافتم خیلی احساس خوبی بهم دست میده
با اینکه تا آخر 5 ماهگی خیلی بد حالت تهوع داشتم بعدش فشار بالا خیلی منو اذیت میکرد ولی من عاشق اون دورانم
تا بالاخره 10/10/88 ساعت ده دقیقه به ده شب مصادف با 1/1/2010 اومدی تو بغل مامانی
وای خدای من سپاسگذارتم که نی نی من سالم سالم بود
وقتی به هوش اومدم تا دو یا سه ساعتی از جنسیتت خبر نداشتم فقط از ته دل خدا رو شکر میکردم که سلامتی
اولین باری باری که بغلت کردم که بهت شیر بدم بهت گفتم دوست دارم عزیزم اینقدر ناز بهم نگاه کردی
که تمام دردام یادم رفت قند عسلم قلبون اون چشای سیات برم من